خواننده : دلکش
پیش نمایش
متن ترانه
متن آهنگ آمدم از دلکش
آمدم آمدم که سر آید انتظار تو
آمدی آمدی که بمیرم در کنار تو
می دانستم در این خلوت
به امیدم بنشستی
شده ای بی تاب
آری، دارم شوق رویت که به خوابم که نباشد خواب
گه به توپابندم من ز عشق تو خرسندم من
به دامنت سر بگذارم جور زمان گر بگذراد
بیم رقیب گر برخیزد جور زمان گر بگذراد
با تو سرخوشم
جانم ز وصالت خرسند است
بختم ز وفایت بیدار است
بر لب به نگاهت لبخند است
قلبم ز محبت سر شار است
گل با رویت به چشمم خار است
جز این دل شکستهگو چه دارم من
تا بیفشانم زیر پای تو
ای آرزوی جانم من نمی خواهم جز وفای تو جز وفای تو
بیوگرافی خواننده
عصمت باقرپور بابلی (زادهٔ ۳ اسفند ۱۳۰۳ در بابل – درگذشتهٔ ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران) با نام هنری «دلکش»، خواننده موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ ایرانی بود. از وی با عناوینی چون «زن حنجره طلایی»، «آتش کاروان هنر» یاد میشود. او ترانههایش را تنها به دو زبان فارسی و مازندرانی خواندهاست. وی همچنین در چند مورد به ترانهسرایی هم پرداخته و این کار را با تخلص «نیلوفر» انجام دادهاست. از جمله ترانههایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است.
زندگینامه
دلکش در جوانی. با توجه به چاپ این عکس در مجله، به احتمال زیاد به زمان پس از کلاسهای آواز عبدالعلی وزیری تعلق دارد و با توجه به ظاهر جوان دلکش، احتمالاً متعلق به روزهای آغازین کار حرفهای وی است.
کودکی
دلکش با نام اصلی «عصمت باقرپور پنبهفروش» در ۷ اسفند ۱۳۰۳ در بابل محله چاله زمین زاده شد. او از همان دوران کودکی استعداد خود را در خوانندگی نشان داد و هر جا که بچههای محل (آقا فرهادی از دوستان صمیمی وی بود) گرد هم میآمدند، آغاز به خواندن میکرد و بچهها هم دست میزدند. عصمت دوران کودکی را بدون آن که به مدرسه برود و سواد بیاموزد، در بابل ماند. هنگامی که دوازده ساله شد، پدرش درگذشت. مادرش که در کنار عصمت دارای شش دختر و سه پسر دیگر بود، تصمیم گرفت تا او را به نزد یکی از دخترانش که در تهران ازدواج کرده بود و آنجا زندگی میکرد بفرستد تا هم خرجی از روی دوشش برداشته شود، و هم عصمت بتواند در تهران سواد بیاموزد. پس بقچهای شامل کمی خوراک آماده کرد و عصمت را به دست یکی از دوستان شوهرش، که رانندهٔ کامیون بود و از مازندران به تهران برنج میبرد، سپرد. او کنار دست راننده نشست و به تهران رسید. رانندهٔ کامیون او را در محلهٔ سرچشمه پیاده کرد و به خواهرش سپرد.
ورود به مدرسه
عصمت که در تهران با خواهرش «مولود» به مازندرانی سخن میگفت، با همان زبان از خواهرش خواست تا او را در مدرسه نامنویسی کند تا بتواند سواد بیاموزد. خواهرش هم او را به خیابان ناصرخسرو برد و در دبستان نامنویسی کرد. هنگامی که عصمت دبستان را آغاز کرد، دوازده سال سن داشت و همین باعث شد تا سوژهٔ متلکهای همکلاسیهایش شود. اما او به این مسائل توجهی نداشت و توانست خود را به کلاس پنجم دبستان برساند.
کشف استعداد
” …[ظهیرالدینی] مرا به آنجا [ادارهٔ موسیقی] برد. جای وسیعی بود. یک جا ویلون میزدند. یک جا پیانو میزدند. یک جا تار میزدند. یک جا صدای آواز میشنیدم. نمیدانستم اینجا کجاست. جریان چیست. گیج شده بودم. مرا نزد روحالله خالقی برد و گفت این دختر صداش خوب است. خالقی به من گفت بخوان! گفتم چی بخوانم؟ آقای ظهیرالدینی گفت یکی از سرودهای مدرسه را بخوان. شروع کردم به خواندن یکی از سرودها: «دست پهلوی پشت بخت ماست». خالقی اسم مرا فوراً نوشت. “ عصمت در ۱۷ سالگی به پنجم دبستان رسید. در آن زمان دانشآموزان پنجم و ششم دبستان هفتهای یک ساعت آموزش موسیقی میدیدند و به آنها سرودهای میهنی آموزش داده میشد. روزی در همین کلاسهای موسیقی، عصمت به همراه دیگر همشاگردیهایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. آموزگار از قشنگی و رسایی صدای عصمت تمجید کرد و گفت که یک نت بالاتر از همهٔ دخترها میخواند. سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند. در آن زمان رادیو در ایران به تازگی بنیانگذاری شده بود و دلکش هم نمیدانست که رادیو چیست. با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود. در آن هنگام هیئت رئیسهٔ ادارهٔ موسیقی را روحالله خالقی، علینقی وزیری و حشمت سنجری تشکیل میدادند. ظهیرالدینی عصمت را نزد روحالله خالقی برد و او پس از شنیدن صدای عصمت، وی را نامنویسی کرد و به دست استادی سپرد تا آواز را به عصمت آموزش دهد. این استاد عبدالعلی وزیری بود که پسرعموی علینقی وزیری میشد. عصمت بسیار زود گوشههای درآمد، زابل، مویه و مخالف دستگاه سهگاه را آموخت. حدود پنج یا شش ماه طول کشید تا عصمت توانست سراسر دستگاه سهگاه را یاد بگیرد. آموزش آواز عصمت دو تا سه سال به درازا کشید و وی دستگاههای گوناگون را آموخت.
رادیو
آغاز به کار
پس از دو تا سه سال آموزش نزد عبدالعلی وزیری، عصمت اکنون این آمادگی را داشت تا به جرگهٔ خوانندگان رادیو بپیوندد. در آن هنگام عصمت نزدیک به ۲۰ سال داشت و کمتر از پنج سال از بنیانگذاری رادیو در ایران میگذشت. تا آن زمان خوانندگان زن قدیمی چون قمرالملوک وزیری، روحانگیز و ملوک ضرابی بانوان آوازهخوان پیشرو در رادیو بودند و عزت روحبخش هم چند سالی میشد که آوازخوانی در رادیو را آغاز کرده بود و هواداران بسیاری داشت. در این وضعیت که خوانندگان قدیمی همچنان سکاندار رادیو بودند، نیاز به صدایی تازهنفس احساس میشد.[۸] نخستین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود. از نخستین باری که صدای او از فرستندهٔ «بیسیم پهلوی» در چهارراه سیدخندان تهران پخش شد، توجه همگان به سویش جلب شد.
اجراهای مازندرانی
دلکش در جوانی.
هنگام آغاز کار دلکش در رادیو، آهنگسازی برای همکاری با وی وجود نداشت و او نمیتوانست تصنیف بخواند؛ بنابراین با توجه به تسلط و مهارتش در خواندن ترانههای محلی مازندرانی، تصمیم گرفته شد که برای جبران این کاستی، او پس از خواندن هر آواز در رادیو، یک آواز محلی مازندرانی هم بخواند. آوازهایی مانند «ربابهجان»، «مریمجان»، «زهراجان»، «امیری»، «رعناجان» و… که دلکش این آوازها را از زمان کودکیاش در بابل بلد بود و میخواند. در آن سالها خواندن آوازهای بومی چندان فراگیر نبود و سبک خاص دلکش در کنار خواندن صحیح و دلنشیناش، موجب شد تا بسیار زود سر زبانها بیفتد.[۱۲] مردم از آوازهای مازندرانی دلکش بسیار استقبال کردند و نامههای فراوانی برای تکرار ترانههای مازندرانیاش به رادیو فرستاده میشد. هر یکشنبه که او در رادیو اجرا داشت، مردم بسیاری روبروی ساختمان رادیو جمع میشدند تا او را از نزدیک ببینند
همکاری با بزرگان
روحالله خالقی برای آغاز حرفهٔ عصمت، نام هنری «دلکش» را برگزید. دلکش نام گوشهای از دستگاه ماهور است.
در مدت زمان کوتاهی که از پیوستن دلکش به رادیو گذشته بود، در حالی که او تنها ۲۱ سال داشت، به جمع بزرگان رادیو پیوست و با خوانندگان بزرگ و نامی ترانههای دوصدایی اجرا کرد.
به دلکش القابی چون «زن حنجره طلایی» و «بانوی آواز ایران» دادهاند.
جهت رزرو اطاق VIP از فرم زیر اقدام نمایید

نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.